سایت گیزاوغلان

وبلاگی که هموطنان عزیز بتوانند با کمال آسایش وخیال راحت به مطالبی که در زندگیشان به دردشان بخوردولبخند را برچهره آنها جاری سازدجک واس ام اس هایی که بتواند زندگی افراد را پر از شادی وسرور کند وچند ساعتی آنها را سرگرم نماید

سایت گیزاوغلان

وبلاگی که هموطنان عزیز بتوانند با کمال آسایش وخیال راحت به مطالبی که در زندگیشان به دردشان بخوردولبخند را برچهره آنها جاری سازدجک واس ام اس هایی که بتواند زندگی افراد را پر از شادی وسرور کند وچند ساعتی آنها را سرگرم نماید

خدای گرگها

#داستان_کوتاه


نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این‌پا و آن‌پا می‌کرد.

نانوا به او گفت: 

چرا این قدر نگرانی؟

گفت:

 گوسفندانم را رها کرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند!

نانوا گفت: 

چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟

گفت: 

سپرده‌ام، اما او خدای گرگها هم هست.

در کانال آدم وحوا5مارا دنبال کنید با کلیک بر روی کانال زیر

کانال آدم وحوا5

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.